بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- دائی من- فامیلی ایشان مقومی تهرانی مقوم به مسول مالیاتچی میگفتند- پدر ایشان مدیرکل مالیات گیلان وهمدان بود اهل رشوه نوبد ولی مسوئلین دولتی نامه میاوردند که ف5لان کار باید بکن سرانجام ایشان استعفا داد وخانه نشین شد پسر ایشاغن که دائی من باشد درکوچه نظامی شری بود ود کلانتر یچهارده بهرستان پروند کلفتی داشت تا پدربزرگ من صبراش تمام شد وزیاد ایشان را کتک زده بود یک اپارتمان کوچک انز مان میگفتند کوچه وزرا خرید وبه ایشان گفت انجابرو و وسایل برای ایشان تهیه کرد و هرماه ما یک حقوقی به ایشان میداد چهارسال این چنین گذشت ایان بعداز سوم دبیرستان بهسرکار رفت کارهای زیاد ومتنوعی کرد تا انکه اداره برق کنکور گذاشت برای استخدام یکنف-که تکنسین برق شود- ایشان قبول شد علت قبولی قانون ژول بود ان زمان حتی زمانی که من سال دوم دبستان دردبستان نوباوگان ارامنه بودم تنها این دبستان تدریس ان به سبک امریکائی بود قبلا تاحدی ایران این چنین که بعد سبک بزن دررو تبدیل شد روی این قانون ژول مسائل زیادی حل میکردندا یشان بعداز قبولی باز یک امتحان درباره قانون ژول شفاهی سوائل کردن- حتی مسائل بسیارپیچیده من دربستان ارامنه یکخانم ارمنی بود هم ناظم بود وهم معلم دینی مسیحت بود که جریان اش را خواهم گفت وهم معلم حساببود اقایا ارکلیان کتب درسی امریکا ترجمهکرد بعضی موارد فرستاده بود- اینخانم درهرموردی مانندامریکا که الان هم هست درهرمودی بین بیست وتا چهل مورد وانواع حل میکرد ومای اداشت میکردیم بعد یکی راانتخاب میکرد وعددرا تغیر میدادوسرکلاس از اما امتحان میگرفت وهرکس حل نکرده بود ویا غلط حل کرده بود جشمانش عقربی میشد .وبشدت فرد سرزنش میکرد وهیج کس جرئت داشت دست اش رابالابرد تک حل مسئله رامیدید وغلط کردهبود بشدت سرزنش میکرد وگاهی ن درست حل کرده بودن منراسرزنش کرد که چرا دست است بلند نکردی – یک نمونه از مسئله حساب خانمی از سوپر مارکت جان- دوکیلو سیب خریده است پولش ده تومان شده- تعدادسیب ده تا است ودو کیلو سبزی خوردن گرفت به قیمت فلان ومابقه در طول راه به خانه خواهرش رسیده است سه تا سیب به خواهر داده است- درطول راه دوبستی دوقلو ریدهمثلا دوتومان انزمان درایران- بستنی دوقلونبود عکساش نشان داد- به فلان قیمت- وه پارک رسید یک بستی دوقلور نصف کرد وبه یک پسر ودختر که کنارهم بودند درپارک داد به خانه امد سبزی خوردن را دف قسمت کرد درکیسه کرد دریخچال گذاست حال به این شش سئوال جواب دهید روبروی مدرسه یک خانه ای مانند کشتی بود این خانه متعلق به خاندان اخوان بود- که از ثروتمندان ایران بود وساله درامیرابودوبایک خانم امریکائی از دواج کرده بود وبه ایران امد وزن وبچه هایش امریکا بودن درایان بایک فامیل دیگر کهانها ثروتمند بود شریک شدن وسینما مولنروژ ساختند البته تجارات دیگرهم راداشتند زن وبچه ایشان به ایران امدند- بجه ایشان به پسر محمد نام درامریکا تا کلاس هفتم خوانده بود- ولی خواندن ونشتن بلدنبود موزوپروش بر ای اینها که بعضی هم فارسی خوب بلدنبودند درجائی دور خانه ای کرایه کرده بوداینها چهارنفر بودند به اینها کتاب اولرا درس داده بودند- ایشان زمانیکه متوجه شد من به این مدرسه میایم- اصرار داشتندکه بهاین مدرسه بیایند وانهاقبول نمکردندوخلاصه پارتی گردن کلفت کرد وبه مدرسه امد وکنار دست من منشست موبور وچشمان زاغ ومانند امریکائی سفید پوست ایشان نمیتوانست این مسائل راحل کند وبهمن میگفت درست حل کرد ی ویانه واگردرست حل نکردیئ یک چغان بکن- و-ایشان هرروز پنج بعدازظهر به سینما میرفت که مواظب باشد فرد دم در بلیط را پاره کند وبهمن میگفت بیا سینما من تورا راه میدیهم ومن نمینرفتم ساعات باشد- الان درامریکا مشهرترین دانشگاه امریکا همین روش دارند درامتحان از مسائلی که حل کردن همان سئوال امتحانی میشود وحت یاعدادرا تغیر نمیدهد این باعث پیدا شدن یک شم درانسان است ومن درطول یادگیری همین روش رابکار میبرم- دای من در اداره برق مواجهه پول های زیاد برق ر کار از مردم شد واستعفا داد درضمن دراداره بر ق مهندسین ه ایشان گفتن د حیف است شمادرس نخواهی هوش واستعداد شما بهمراتب بیشتراز ما است وپیش اینها درس خوان ودپیلم گرفت وامتحان اموزش وپروش داد برای دبیری وقبول شد وتمام دروس علمی را یادمیداد تا ششام بجز زبان انگلیس وعربی و ادبیات فارسی ایشان اول طرفدرا سوسیالست شد وسپس طرفدار کمونیست علت کمونیست شدن ایاشان این بود که ژاپونی بسیار افرادسخت کوش و پرتلاش هستند وغرب در ژاپن سرمایه گذاری عظیمی کرده است ولی روسها تنبلترین افرادبودند وضع جغرافیائی بسیاراسفناک دارند وکسی هم به انها کمک نکرده است- دربسیاری موارد از ژاپون جلوتر هستد ماهم کمیتنبل هستیم وضع جغرافیا فعلا خب نیست بیادالگوی کمونیستیرا پیاده کنیم امریکا درایران سرمایه گذاری عظیمی نخواهد کرد- درتهران در خیابان شاه اباد که نزدیک بهارستان است یک کافه قنادی بود بنام نوبخت ایشان اولین فردی بود که درفرانسه شیرینی ساختن خوانده بود وبسیار مشهور بودروز یقراربا دوستان میگذار که به کافه قنادی بیاین نشسته بودند که مابقیه بیایند سرگرم صحبت بودند که حضرت ایت الله العظمی شاه ابادی میرسید به دم در که ایشان هم میز شان کنار در بوده است یک فردی سطح بالا حضرا ایت ایت ا لعظمی مرحوم شاهابادی را نگه میدارد ومیگودی حضرت مدتها است که باران نیامیده است لطفا فکری بکنید ایشان باخنده میفرماید که انشاالله بزودی میاید ومیرود اقای نوبخت – میگویند زودبروید من میخواهم درب رابنندم- میگویند چرا میگوید الا باران می اید وسطح مغازه همسطح پیادرو است اب وارد مغازه میشود دائی من سخت عصبانی میشود ومیخواسته ایشان راکتک بزند- میگوید ایشان فرمودندانشالله می اید- وما منتظر دوستانم هستیم مینشینند دریک فاصله کم زمانی کم کم باران شروع میشود ایشان بلند میشود وباسرعتزیاد به سمت خغانه میدود سیل جاری میشودوایشان موش اب کشیده به خانه میرسد درایشان تغیراتی ایجاد میشود ونمیخواسته است مزاحم حضرت ایت العظمی شاه ابادیشود ومسائل فکری را ازایشان سئوال کند ولی ان عظمت دوستی داشته است بنام ایت االله کنی زحمت اله علیه کهداوم به منزل ایشان ایت الله العظمی رحمت الله علیه میامده وزمانی در خیابان شاه اباد به ایشان میگوید اجازه یدهید من به نزد شما بیایم ومسائل خودرا مطرح کنم وایشغان اجازه میدهد وادرس میدهد-ادامهدارد